بعد از یه روز سخت
امروز خیلی جدال داشتی عزیزکم برای کوچکترین چیزی قشقرق داشتی و مشت و لگذ و جیغ و کتک و پرت کردن و گریه و گریه و گریه من اصلا عصبانی نشدم به جز یکی دو مورد که نمایشی کمی صدام رو بالاتر بردم شاید کوتاه بیای که نیومدی و دو بارش رو مجبور شدم بزارمت توی تخت چند دقیقه و خیلی ناراحت کننده شاهد این رفتارها باشم بهت گفتم هر زمان که آروم شدی میتونی به من بگی که بغلت کنم ولی راستش توی دلم خیلی آشوب بود، خیلی خیلی کم خوابیده بودم و تو هم خیلی بی تاب بودی و واقعا بهم فشار اومد بابا هم که هفته هاست به قدری مشغوله که بیشتر روزها در حد ده دقیقه نیم ساعت میبینمش و تازه فردا صبح زود هم عازم همدانه و خیلی فشرده است و هیچ کمکی نمیتونست به من بکنه و...