باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

باران عشق

مسعودم

1393/5/20 18:08
837 بازدید
اشتراک گذاری
شیرین شیرینم؛ 
عمو مسعود دوست خوب بابا هستن،  از وجودشون محبت و آرامش میباره ، همیشه هم به فرشته خونه ما خیلی محبت داشتن! و رابطه محبت شما دوتا به طرز غریبی خاص و منحصر به فرده!
وقتی عمو مسعود رو میبینی از ده-یازده ماهگی فریز میشی فقط یک ربع کامل نگاه میکنی و چشمهات رو میدزدی و حالتی وسط خجالت و دوست داشتن میگیری! یعنی هر کس که شما رو دیده متعجب میشه از حالت های تو نسبت به عمو جون!
جالبه که بدونی از نوزادی بغل هیچ کس جز مامانی نمیخوابیدی و از ابتدای به دنیا اومدنت تا همین الان که چهار ماه دیگه دو ساله میشی فقط دو سه بار بغل بابایی خوابیدی ولی دو  سه بار هم بغل عمو مسعود خوابیدی که یکبارش خیلی جالب بود ایشون وارد خونه شدند و تو رفتی تو حالت خجالت و فریز و وقتی رفتی بغلشون انقدر مظلوم و بدون حرکت شدی که آخرش خوابت برد!!!
و از دوازده ماهگی که تونستی اسم عموجون رو صدا کنی اوایل میگفتی عمو، بعد شد عمو مسعود، بعد شد مسعود، بعدش ناگهان شد مسعودم!!! و انقدر غلیظ که حیرت برانگیز بود یعنی مدت ها شب و روز فقط ذکر مسعودم داشتیم! و  من هم همش باید فیلمی که گرفته بودم از زمانی که توی بغل عموت بودی رو نشونت میدادم و تو محو تماشای اون لحظات خوش میشدی
"البته الان دوباره ایشون رو عمو مسعود صدا میزنی گل دخترم"
الان هم که دیگه بزرگ تر شدی ، وقتی عمو  و بابا وارد خونه میشن اول چند دقیقه ای همون حالت فریز نگاهشون میکنی  ولی کوتاه تر شده و تا ایشون اشاره کنن بیا بغلم فورا دست هات رو باز میکنی که وارد آغوش مهربون عمو بشی، بعد همچین تمام اسباب بازی ها ت رو میاری و دستشون رو میکشی که بیا کنارم بشین، بیا باهام بازی کن که نگو ، اصلا مامان هم که وارد میشه میگی تو برو مامان، تو کار داری!
حتی یه بار عمو داشتند با بابا کار میکردن و حواسشون نبود رفته بودی دستشون رو میکشیدی و میگفتی تو روخدا بیا! بیا دیگه ! ناراحت میشم هااااا بیا! و اون بینوا تا قسم خدا اومد زود بلند شد و دنبالت اومد و گفت قسم نده عزیزم میام!
عمو بغلت میکنه و میگه "خانمچه" تو هم هی میری و میای میگی خودت گفتی خانمچه! بغلم کن زیبا
 
یا یکبار میخواستند شما رو مشغول کنند که بتونن به کارشون ادامه بدن بهت گفتند باران برو شلوار کلاه قرمزی رو بیار اتو کنیم که مثلا تو چند دقیقه بری سرکار ولی تو کمی با اون چشمای نازت بهشون نگاه کردی و گفتی چقدر لباست قشنگه عمو ! بنده خدا از سیاست و فکر تو برای بلند کردن خودش انقدر خنده اش گرفت که نگو میگفت چون من اسم لباس کلاه قرمزی رو آوردم این هم میگه چقدر لباست قشنگه یعنی من زرنگ تر از این حرفام، گول نمیخورم!خندونک ای قربون دختر نازم بشم ...
 
یکبار گفتی عمو پشه من رو خورد، عمو گفت الان با توپ میزنم میکشمش دیگه مرتب توپت رو میاری میگی عمو پشه رو بکشیم البته پشه های خیالی رو !
عمو هم بهت شعر یاد داده
پشه پشه نیش داره
دختر همسایه ما کیش میش داره "البته بعضی وقتا چیزهای دیگه هم داره!"
 
 
دخترم همیشه در پناه خدای مهربون باشی و اطرافت پر باشه از دل های مهربون و  زلال...
 
 
پسندها (1)

نظرات (2)

الهه
27 مرداد 93 19:11
الان من چی بگم؟! قرتی اند دیگه. ما هم از این عمو مسعود ها داریم خانوم جان [بله قرتی تشریف دارند این خانم کوچولوهای ما ... اااا چه جالب که این دوتا انقدر مسائل مشابه دارند، خدا عمو مسعود آدرینا جون رو هم براشون حفظ کنه ... ]
مامان مریم
28 مرداد 93 12:53
ای جاان چه صمیمی و عشقولانه "مسعودم " حتما همیشه دوروبرش پر آدمای مهربون خواهد بود وقتی خودش اینقدر عشق و محبت و شیرینی می بخشه [ممنون خاله جون مهربون الهی که جهان پر باشه از آدم های پاک و مهربون و همه بچه ها طعم عشق و محبت رو با تک به تک سلول هاشون حس کنند ]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد