اولین باری که تو رو دیدم...
پاره تنم؛ زیباترین احساس از درک تو، حس داشتن تو در من طلوع کرد... امروز با عمه جون فری خوبم به خانم دکتر امینی در بیمارستان جم مراجعه کردم تا به من بگوید که چقدر از عمر زیبای تو آغاز شده ... و آن لحظه واقعا زیباترین و با معنی ترین لحظه زندگی تا به امروز من شد. شرح دقیق آن روز: عشقمرفته اصفهان و دیشب تلفنی بهش خبر جواب آزمایش رو دادم که داستان این رو جدا مینویسم... همون دیشب هم خونه عمه جون خوابیدم که صبح با هم بریم دکتر، نه صبح بیدار شدیم و عمه هم دیگه هر چی که به دستش میرسید در قالب صبحانه به من میداد!!! گردو، تخم مرغ و شیر و ... بعد زنگ زدیم بیمارستان جم و سوال کردیم که خانم دکتر هستند و تا چه ساعتی ویزیت میکنند؛ گفتند تا یکی دو ساعت...