کی اشکاتو پاک میکنه...
دخملی کوچولوی ما؛شب هایی که توبی قرار و بی تابی، وقتی که دیگه مامان همه ترفندهاش رو بکار میبره و موفق نمیشه که توی جیگر طلا رو بخوابونه ، هر چی لالایی میخونه، شیر میده، راه میبره و ... و دیگه فایده نداره بابایی مهربون میاد، تو رو در آغوش میگیره و برات این ترانه رو نجوا میکنه:
کی اشکاتو پـــاک میکنه شبا که غصه داری
دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری
کی منتظر میمونه حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
کی از صدای بارون قصه برات میسازه
از عاشقی میخونه وقتی که شب درازه
کی از ستاره بارون چشماشو هم میذاره
نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره
نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره
مخصوصا اون ماه های اول که همش معده درد داشتی و خیلی اذیت میشدی خیلی وقتا با این زمزمه آروم گرفتی و خوابیدی... بعضی شب ها دو تایی با هم میخوندیم، گاهی هم دیگه خودمون خوابمون میگرفت و تو هنوز مقاومت میکردی!!! چه نصفه شب هایی که بی دلیل بلند شدی و بی تابی کردی و این طوری آرومت کردیم... نوبتی بغلت کردیم و راه بردیم و راه بردیم و خوندیم و خوندیم... البته چندین و چند شعر دیگه هم در این مواقع به کار برده میشد...
اینا هم عکس لالا کردن یک ماهگی دختر کوچولو: