باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

باران عشق

مامان نگران ۹۱/۰۱/۲۵

1392/9/28 13:59
283 بازدید
اشتراک گذاری

فرزند عزیزم که نمیدونم دختر هستی یا پسر!!!  با وجود اینکه تو دو ماه توی دل من زندگی کردی ما تازه 10-20 روز هست که متوجه حضور قشنگ شما شدیم، تازه تازه داره باورم میشه که یه گوهر با ارزش توی وجودم دارم... دیروز رفتم و یک سری آزمایش دادم که مطمئن بشیم تا اینجا همه چیز درسته... میدونی هر سوزنی که به خاطر تو بزنم با تمام وجود می پذیرم چون داشتن تو برایم یک دنیا می ارزد

بعدش هم رفتیم با بابات صندلی غذا خریدیم، ناخن گیر و چند تا لباس کوچولو، مامان بزرگت هم برات یه عالمه خرید کرده، کالسه و پارک و لباس و ... خلاصه سنگ تمام گذاشته عزیزم.

ولی از دیروز پریروز به اندازه یک دنیا نگران سلامتی تو هستم آروم و قرار ندارم. هر لحظه از خدای بزرگ میخوام که تو سالم باشی، میخوام این لطف رو به م ا بکنه که تو سالم باشی.

مرتب میگم فرقی نداره دختر باشی یا پسر چون اگه دختر باشی موهات رو میبافم، دامن پات میکنم، میرقصونمت، خلاصه کلی با هم خوش میگذرونیم و اگه پسر هم باشی کتونی پات میکنم، باهات توپ بازی میکنم، برات کراوات میخرم، خلاصه همه جوره دوست دارم، فقط عزیزم سالم باش، مادر خیلی خیلی دوست داره، راستی بابات از ذوق تو دنیاش فرق کرده، داره بال در میاره، دیشب داشت گریه اش میگرفت، همش خوشحال و پر از هیجانه خواهش میکنم به خاطر اون هم که شده سالم باش عزیزم "دوست داریم"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهه
26 آذر 92 3:12
آخی! عزیزم! نگرانی های اونموقع ها اونموقع یه جور الان یه جور و در آینده هم به نوع خودش وقتی مادر میشیم در واقع انگار انتخاب کردیم تا آخر عمر چیزی برای نگرانی در هر لحظه و هر حال داشته باشیم [آره واقـــعاً!!! دقیقاً از وقتی میفهمی مادر شدی نگرانی میشه عضو جدانشدنی تو ... همش قلبت بیرون از سینه ات میزنه... مرحله سختش اینه که باید یاد بگیری نگرانی هات رو برای خودت نگه داری و بروزش هم ندی تا تاثیر بد نذاره من یکی که توی این قضیه بدجوری ضعیفم... ]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد