باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

باران عشق

یه دنیا حرف یادگاری

1394/11/29 20:38
446 بازدید
اشتراک گذاری

یه دنیااااااااااا حرف و شیرین زبونی و رفتار و عادت دوست داشتنی و حتی لجبازی های خاص هست که حیف میشه اگه ننویسم

 

صبح از خواب بیدار میشی مامان و بابا توی هال دارن حرف میزنن در اتاق رو آروم باز میکنی میگی بچه ها : چشمام رو از خواب ناز  باز کردم و ماامان عاشقانه تو رو به آغوش میکشه و میمیره برای باز شدن چشمان زیبای دخترش

کلا این بچه ها افتاده توی دهنت توی جمع چند نفر رو که بخوای مخاطب قرار بدی همیشه میگی بچه ها بچه ها

 

کی باید بنویسم از لحظه هایی که وسط ظرف شستن میای پایین پای من خیلی هوشیارانه توجه من رو جلب خودت میکنی با این جمله : یه محبتی چیزی ! من یه کم توجه میخوام یا مامان چرا همش کار میکنه من محبت میخواااااااااااااام و اون لحظه ها صبوری میکنی گاهی و گاهی نمیتونی میگی "کلافه میشم طاقت ندارم"

این خواهش های من طاقت ندارم من یه ذره محبت میخوام فقط آرامش میخوام مهربونی میخوام ها ... من یه بغل میخواااااااااااااام یه دفعه انگار یه اتفاقی درونت میفته همینطور میگی من بغل نیاز دارم

دارم کار خونه میکنم هی میای و میری آخرش میگی ببین "یه بغلم بکنی من دیگه حلم!"

و من زووووووود تموم میکنم و در آغوش میگیرمت و میبوسمت و میایم وسط هال خونمون میچرخییم خیلی میچرخیم به تندی یه چرخ و فلک ...

و مامان هر لحظه اش آرزو میکنه که چرخ و فلک روزگار خوش بچرخه برای دخترکش

به شادی ها بچرخه و همیشه این لبخند و حس سرمستی و رهایی رو که الان نمیشه وصف کرد موقع این چرخیدن ها برات ارمغان داشته باشه

باید بدونی که لحظه لحظه های این سه سال و سه ماهگی رو با تمام وجودم برات شاد میکنم ، داری کودکی میکنی و من هم پا به پای تو کودکی میکنم و شاد میشم و لذت میبرم

البته ناگفته نماند که در راستای این کودکی خیلی آزادی ها رو تجربه کردی که واقعا ما بچه بودیم از این خبرها نبوده و پدر و مادرهای امروز هم شاید بعضی موارد رو منع کنند ولی واقعا توی خونه خیلی محدود نشدی و همه بهم میگن که خیلی وا میدم و دست و پات رو توی خونه باز گذاشتم

از استفاده یه بسته رنگ انگشتی در کم ترین زمان ممکن و باز کردن دو تا کلاف کاموا و پوست گرفتن سه تا پرتقال با دست های کوچولو و چلونده شدن بیشتر اون ها یا هر کاری که توی یه خونه امکان پذیر باشه دریغ نکردی

 برای خودت قانون وضع میکنی و خونه رو در حد زلزله میلرزونی و میپاشی و خلاصه گاهی هم دیگه قشقرق و زورگویی دارررررررریم

آنا وارد خونه میشه میگه وااااااااای باران این چه وضعیه همه تشکچه های مبل وسطه یه اتاق اسباب بازی وارد هال شدن و ... خلاصه که کلی دعوامون میکنن شما هم در جواب میگی مبل های خونه خودمونه ! دارم بازی میکنم

البته طی توضیحات تکمیلی بنده سری بعد که آنا تشریف آوردن سرت رو پایین انداختی و گفتی ببخشید اینجا کمی بهم ریخته و شلوغه !

یه کوچولو روحیه ات خشن شده همش میگی من پاندای کونگ فو کارم و صدای آهنگش رو دقیقا عین خودش درمیاری " ااا  او  ااا  او " و دستات هم حتی به حالت کونگ فو جلو و عقب میکنی

به تماام شخصیت های بد داستان ها بسیار علاقه مندتری  و ریز به ریز دنبال میکنی خیلی ناراحتم برای این موضوع  ولی راستش زورم نمیرسه

نامادری قصه سیندرلا! گرگه داستان ! سگه پلنگ صورتی ! چنگال میزنه مردعنکوبی و ...

هر چند که فهمیدم هر چقدر حساسیت نشون بدم بدتره و مدتی که خیلی هم مراعات میکردم و سعی میکردم پاستوریزه سازی کنم بازم تو کلی کلمه و رفتار روی هوا زده بودی یکیش شاهکار بود دیگه خونه یکی از دوستانم که خیلی متد تربیتی شون رو قبول داشتم وفتی بچه سرش جایی میخورد میگفت آخ مخم ! و حالا تو هم مدتی هر جاییت به هر جا اصابت میکرد میگفتی آخ مخم ! مامان نگو آی سرم بگو مخم ... و قشنگ هم میگفتی از فلانی یاد گرفتم اون اینجوری میگفت خیلی باحال بود و هر چقدرررررررررر بخوای تلاش کنی نمیشه مگه اینکه بی خیال بشم

آهنگ کلاه قرمزی رو روی موبایلم گذاشتی اومدی میگی: "مامان این آهنگ رو نگاه کن چقدر قشنگه با بدبختی پیداش کردم"

 

داری به دوستت میگی بیا این رو ببین مامانم برام دانلود کرده

بابا گوشی رو بده من برم تلگرام ...

گوشی من رو هم کلا تصرف کردی میگی مال هردومونه دیگه مال من هم هست

به بابات میگی بابا میشه بزرگ شدم لباس هات رو بدی به من ؟ "انقدر که من لباس ها و کفش هام رو گفتم مال خودته بزرگ بشی میدم به خودت "

 

 

و مامانی جای تمام شخصیت های کارتون ها ، تئاتر ها قصه ها برات صدا داره

مامان الان کلاه قرمزی شو

دو دقیقه بعد بازی کلاه قرمزیم تموم شد مامان الان عمو پورنگ بازی ...! شاخ عمو پورنگ چطوری ؟

دکتر وینگ ؟ خاله دکتر وینگ وینگ ! دکتر وینگ وینگ بده !

 

مامان نیاز ؟ازم راضی آره ؟ من که صدای ماماان نیاز رو درمیارم میگم قربان تو بشم از تو راضیم

 

داری ایوان رو آبپاشی میکنی میگی وااااای آبای کثیف خونه کثیف دیگه به اینجا نمیشه گفت خونه !

 

من چقدر باید زحمت بکشم

من دیگه بزرگ شدم تو هم من خیلی بزرگ شدم همینطوری بزرگ بمون (منظورت اینه پیر نشو)

 

 

مامانی به خواسته های من اهمیت بده

خواهش میکنم به خواسته من اهمیت بده

مامان من یه کم توجه نیاز دارم

من برگ چغلبرگ نمیخورم

خودم صلاح میدونم

حداقل من چه کار کنم ؟

خاله غافگیر م کردی! من سیب زمینی دوست دارم !

کنسرو باب اسفنجی

 

 

چرااااااااااااااااااا

این واژه چرا در هر جمله ای که به شما توضیح داده میشه دویست بار تکرار میشه قربونت برم

 

 

اینم یه عالمه ناگفته برات یادگاری مادرجون

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد