همه هستی من...
همه هستی من ... هر لحظه تو رو زندگی میکنم ... هر لحظه تو رو میبوسم ، میبویم، نفس میکشم... الانی که برات مینویسم داری شیر میخوری و من آروم توی گوشیم این لحظات رو نگارش میکنم، چقدر زیبا نفس میکشی، چه معصومانه خوابیدی گل من...
دو تا پاهات رو گذاشتی روی پای مامان نمیدونم چرا دوست داری پاهات روی من باشه گویی اینجوری حس مالکیت میکنی!!! دست چپت رو هم میذاری روی چشمات الهی قربون اون چشم های نازت بشم ، بلند بلند نفس میکشی و گاهی انقدر خوابت میبره که دیگه شیر نمیخوری، بعد از چند دقیقه دوباره شروع میکنی به مکیدن یعنی عشق من الان خواب میبینی؟
چه حس خوبی دارم که میتونم انقدر بهت احساس آرامش بدم، چه خوشبختم که میتونم به تو فرشته معصوم شیره وجودم رو بدم، پروانه قشنگم آرامش این لحظاتت رو، این معصومیت ناب رو برای همه زندگیت ذخیره کن، همه عمرت رو با این آرامش بگذرون ، مبادا بی قرار بشی کوچولوی من، مامانی دست های قشنگت رو همیشه میگیره، بابایی مهربونت پناه امن تو میشه... وقتی تو بزرگ و رعنا میشی مامانی حرف های قشنگ تو رو گوش میده، با من حرف بزن دخترکم، من منتظر صدای پر مهر تو هستم ، بابات رو محکم در آغوش بگیر و پیمونه عشق توی چشم هاش رو سر بکش... دوست داشتن گاهی توی کلمات نمیگنجه عزیزم... هیچ چیز اینهمه عشق من و بابایی به تو رو عوض نمیکنه نفسم...