عشق مامان نه ماه و نه روزه شده ...
عزیز دلم نه ماه توی دل مامانی بودی حالا این روزهای قشنگ پشت سر هم میگذرن و الان تو یه دخمل کوچولوی نه ماه و نه روزه هستی داری توی پارکت صداهای عجیب و غریب در میاری،خیارت رو گاز میزنی گاهی مامانی رو صدا میزنی که بیام پیشت آخه همش نگرانی که تنها نمونی ... من هم مرتب باهات حرف میزنم، گاهی هم خودت با خودت حرف میزنی... خیلی خوبه که گاهی میتونی برای خودت توی پارک بشینی و بازی کنی،البته کلا دوست داری که به مامان محکم بچسبی،هر جا مامان میره تو هم تندی میای دنبالش اگرم نتونی سریع جیغ و داد میکنی که بیا من رو ببر یا با صدات بهم میگی مامان کجایی چرا من تنها موندم منم که قلبم برای تو میزنه زودی خودم رو بهت میرسونم آخه مامان جونم مجبورم بعضی کارها رو انجام بدم ولی بازم به خاطر تو خیلی وقتها کارها رو به تعویق میندازم تا یکی بیاد پیشت و خوشگلم تنها نمونه و غصه بخوره ... دختر نازم دیشب از مامان بزرگش یک عروسک بزرگ گرفته که هم مو داره هم چشماش باز و بسته میشه... مثل نی نی بهش نگاه میکنی و باهاش سر و کله میزنی گاهی هم که تبلیغ های تلویزیون شروع میشه نی نی رو ول میکنی و خیره میشی به اون تبلیغ های رنگ و وارنگ بر عکس مامان که اصلا اصلا تبلیغ دوست نداره شما جدیدا خیلی دوست داری و هر بار نگاه میکنی... الان برات سیب زمینی خوشمزه گذاشتم فر که تنوری بشه و بدم بخوری عزیزم آخه بیشتر غذاهات رو دوست نداری ولی یک بار برات این غذا رو گذاشتم خیلی دوست داشتی و خوردی، خدا کنه که الان هم بخوری و بیشتر از اون امیدوارم وقتی بزرگ شدی سلیقه غذاییت درست بشه و بتونی از همه غذاهای خوشمزه لذت ببری الان که همین که یک قاشق از یک غذا رو میخوری اگه خوشت نیاد دیگه اصلا اصلا نمیخوری و این گاهی مامان رو خل و دیوانه میکنه
چند دقیقه پیش گذاشتمت زمین کنار خودم سریع رفتی پشت مبل یه جای تنگ که همین یک ساعت پیش بابا دکور اون قسمت رو عوض کرده بود و مامان هنوز دستمال نکشیده... خلاصه دستات شدن سیـــــــــــــاه!!! و تازه توی دهنت هم میذاشتی دیگه به سرعت برق و باد دستمال آوردم تمیز کردم،ولی هر چی تمیز میکنم شما میری یه جای کثیف رو کشف میکنی...!!! دستت درد نکنه اینجوری مامان همه جا رو تمیز میکنه دیگه ...