باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

باران عشق

تاج مادر و پدری

1393/7/12 5:16
824 بازدید
اشتراک گذاری

ای عزیزترینم ، دخترم ، نازنینم، عشقم، امیدم، گنجم، همه هستی من ، چقدر مست و حیرونم کردی  که حتی نمیتونم توی کلماتم این همه عشق و گرما رو وصف کنم...

قلبم رو گرم کردی با نفس های امیدبخشت

شدی عقل و هوش و دل و جونم

دخترم این روزها همدمم شدی

یه خانمچه حسابی شدی

دختری که این روزها توی خونه راه میره و من رو مرضی صدا میزنه! آره وروجک!

دونه دونه  و همچین با حساب و کتاب تست کردی ببینی چطوری راحت تری مامان و بابا رو صدا کنی

یه مدت به تقلید بابایی گفتی مامان گلی "الان هم جایی کارت پیش نره حتما ازش استفاده میکنی هاااا " بعد یه مدت شدم مامی "گاهی میخواستم صدات کنم خودم اینجوری میگفتم ولی خیلی گهگداری بود و به صورت غیر منتظره یه روز که بغلت کردم گفتی تو مامی من هستی فکر کردم اشتباه شنیدم گفتم آره عزیزم من مامان تو هستم گفتی نه مامی من هستی! "لازمه بگم که چقدر چلوندمت و ششصد تا بوست کردم؟!!!" و این کلا دو روز بود

و چه روزهایی که چسبیده به پای من در هر حالتی میگفتی مامان مرضیه جون محبتمحبتمحبت و من کلی عشق میکردم که چه با آب و تاب من رو صدا میکنی و زهی خیال باطل که دو هفته هم نشد

و اونوقت فرمودین مامان مرضیه ، بعدش مامان مرضی ، بعدترش مرضیه جون ، بعد از اون رسید به مرضیه "همچین محکم و قاطع ..." و حالا دیگه کلا کشمش ما نه سر داره، نه دم! شدیم همون مرضی که واسه تموم آدم های دور و بر هستیم، دختر کوچولوی من تاج مادری رو خیلی زود از سرم پایین آوردی !  

و البته روی مامان که امتحان کردی دیدی جواب داد، بابا هم از باباجون و باباعلی جون رسید به علی دیگه این اسم رو نتونستی مخفف تر کنی فندق خانم و عمه معصومه هم بعد از طی کردن عمه جونم غلیظ و عمه خانم با تکرار دوهزار بار در روز یکدفعه رسید به عمه معصوم یعنی "ه" آخر اسم رو مخفف کردی و عمه ات باور نداشت که من اینجوری یادت ندادم ولی خب وقتی دید بنده هم در صدر تغییر درجه هستم سعه صدر نشون دادند دیگه ...

در مورد عمو مسعود هم تلاش های من و بابایی به جایی نمیرسه و دو بار بگی عمو دفعه سوم مسعود مسعودت به راهه اساسی

آنا رو هم چند بار زیرسیبیلی اعظم خانم صدا کردی که چون بسیار بسیار حساس هستند روی موضوع ما سعی کردیم تاکید موکد بکنیم که همون آنا باید بگی

دادلی جون هم یه نیمه شبی وسط خداحافظی توی آسانسور فاطی صدا کردی ببینی چی میشه و خنده تحویل گرفتی فسقلی

ولی خب خداروشکر در مورد دیگران چند بار تاکید میکنم روی نحوه خطاب قراردادن هر شخص قبول میکنی و دوباره مطابق روال صدا میکنی ولی در مورد خود مامان و بابا هیچ جوره کوتاه نمیای و اینجوری بهت مزه کرده دیگه ...

واقعیتش من خودم از اول دوست داشتم که بچه مادر و پدرش رو مامان و بابا صدا کنه یعنی به نظرم پسندیده تر هست، ولی خب توی موقعیت کاری از دستم بر نیومد جانممممممم

کلا  عاشق تست کردن حد و مرزها هستی خانم خانما و چشم هات هم چنان برق میزنه از پا گذاشتن بیرون مرزها که نگووووو

 

نازنینم این روزها ساده نیست برامون، دوره سختی است از لجبازی و خودم و خودم و نه نه، دوره ای از جدال های ناخواسته ولی

دخترم نگاهت که میکنم نگاهم جون میگیره، مغزم سبک میشه و دلم بال میکشه به بهشت ...

 

 

 

پسندها (6)

نظرات (2)

عاطفه
18 مهر 93 8:26
انقدر قشنگ بود که اول صبحی کلی شارژ شدم از خوندنش،خیلی وقت بود یه مادرانه حسابی و دلنشین نخونده بودم ، کاملا هم درک کردم تک تک جمله ها رو ، تو چهار دیواری ما هم همین بساط پهن مرضیه جون ، که البته به خاطر حیاسیت بقیه خیلی موردا رو کنترل کردیم و چندتایی هم از دستمون در رفتند . تاج مادر پدری هم فوق العاده تشبیه زیبایی بود ...کاش پسرک من این بذل و در حق من بکنه و بذاره یه دل سیر تجربه اش کنم....
مامان مریم
24 مهر 93 17:41
مرضیه جوونم پسندیده ترشو نمیدونم ولی این وروجکا آدمو هر چی صدا میکنن من یکی که به وجد میام..و اونقدم باهوش هستن که توی موقعیتای خاص باید چجوری صدات کنن تا جواب بگیرن..عالی بود پستت مخصوصا جمله ی آخر
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد