باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

باران عشق

دخترک دلبر

1393/7/28 4:11
878 بازدید
اشتراک گذاری

دوای دردم، بارانم

یعنی باورت میشه وسط کار و مشغله،  توی اوج خستگی و درد، صبح و شب وقتی صدام میکنی، تمام زندگیم فدای اون نگاهت میشه خانم؟!

توی تاکسی نشستیم ، توی بغلم هستی و بابایی هم کنارمون، صورتت رو هی میاری جلو و موهات رو توی صورت من تکون میدی و میگی شلخته شلخته و هر بار کلی میخندی و من ریز ریز قلقلکت میدم و تو بیشتر میخندی و باز تکرار میکنی شلخته شلخته بعد یهو  میگی وای من چه حرفایی میزنم  و از سولفاته شدن باطری مغز من و بابایی کلی میخندی نقل شیرینم ...

توی خونه بغلت میکنم و میبرمت بالا روی شونه هام توی چشمات مستقیم نگاه میکنم بعد هی چشمام رو ریز و درشت میکنم و شمرده شمرده میگم عـــــــاشقتم و در این حین یه کوچولو به سمت بالا پرتت میکنم یا روی پاهای خودم میپرم و کلی هیجان میدم به قضیه و گاهی میچرخم و هی تکرار میکنم، یواش یواش با من تکرار میکنی عااااشقتم و همزمان با من چشمات رو ریز و درشت میکنی و لب هات دقیق با من تنظیم شده و کلی با هم هیجان و عشق رد و بدل میکنیم و دو هزار بار بالا و پایین میپریم و دیگه خون و رگ توی دست های من نمیمونه ولی تو همچنان میگی بازم بازززززززززم "قربونت برم عزیزکم"

اومدی وسط اتاق وایستادی میگی :  احساس میکنم یه کم لباسم خیسه درش بیار "بابایی از اون ور میگه اوهووووک خانم خانما دیگه احساس میکنه؟!"

روزی بیست بار سرت رو حالت قهر میزاری روی مبل و صندلی تا من بگم بارانی! و به محض شنیدن سرت رو بلند کنی با یه برق خاصی توی نگاهت و یه لبخند شیطونی بگی من از تو توقع نداشتم! بعد من بگم آخه چراااا؟ چی شده بارانی؟ بعد هی بیام کنارت و نازت کنم و بگم خوشحال شو خوشحال شو و تو قندی باشه که توی دلت آب بشه از این جلب توجه و کافیه یه جای سناریو ناقص پیش بره سرت رو بلند میکنی خط میدی که نه بیا اینجوری بشین هی بگو بارانی بارانی خندونک و اینگونه حسابی ناز میکنی واسه دل بی طاقت من

یه جایی هم که باب میل همایونی شما پیش نره انگشت اشاره رو میاری بالا میگی: وقتی من میگم نه یعنی نه! "خب مادرجان حالا من یه دفعه چیزی گفتم شما حتما باید ضبط میکردی؟!" دیگه وقتی اوضاعت کوک نباشه این جمله من که میگم نه یعنی نه ، رو تکراره پخش هست، گاهی هم چنان با حرص و جوش تکرارش میکنی که به خودم شک میکنم که واقعا لحن من چطور بوده ؟

عمو مسعود رو که چند روز نمیبینی بعد که مثلا از خواب بیدار میشی بهت بگم عمو اومده خونمون توی اتاق میگی خب بریم پیشش خجالت نمیکشم بغلت میکنم و میایم در تیررس نگاه عموجان و تو همچین سر رو میبری پایین و چشمات پر ناز و انتظار میشه که بنده خدا اصلا کار و مشغله فراموشش میشه

نقاشی میکشی به سبک خودت و من خیلی دوست دارم، گاهی هم یواشکی ماژیک ها رو برمیداری میری پشت مبلی جایی روی انگشتا و صورتت نقاشی میکشی و بعد با ذوق میای به من نشون میدی که مثلا من کار ممنوعه کردم که من بگم ای بلا ای ناقلا تو هم پاهات رو بکوبی زمین و جیغ بکشی و بدویی توی خونه

با هم کتاب میخونیم و بازی میکنیم  و خیلی خوش میگذره عزیزم

یه سره دوست داری آشپزی کنی و قابلمه های من رو از توی کمد بکشی بیرون و نمکدونی پیدا کنی و ملاقه ای و خلاصه یه آش شله قلم کاری واسه من درست کنی و مرتب بگی بخور خوشمزه شده

 

واسه خودت کلی آهنگ درخواستی داری :

فریباخ "آهنگ بری باخ منصور" گاها ما سی دفعه بی وقفه هم شنیدیم این آهنگ رو

و خودت هم میگی پنجره دن داش گلی خمار جزل ...

آهنگ کلاه قرمزی که مامان و بابا هر کدوم باید مجری بشن و شما کلاه قرمزی و قسمت به قسمت بخونیم، تو هم که پاشی بچرخی و دستات رو با ناز تکون بدی و دل ما که همینطور اب میشه برات

میان برنامه هم بگی من دلم ماری رو میخواد ماری منو نمیخواد " قسمت اول ده دفعه پشت هم تکرار میشه در حدی که مغز فرمان نمیده دیگه "

سوسن خانم ابرو کمون "میگی مامان اتاق رو جمع کن میخواد بیاد خونمون! یعنی از الان منتظر خواستگاری مادر؟!!!"

رفتیم دبی چه حالی بود این یکی هم از فیلم عروسی عمه جون برداشت شده و دیگه توی مجموعه دلبری ها ازش استفاده میکنی و اگر عکس عروسی عمه رو هم ببینی میگی عروس خانم خوشبخت شی

 

لباس پوشیدن، غذا خوردن،دارو خوردن و هر کاری که فکرش رو بکنی باید به شیوه بازی و نمایش و کلی فی البداهه و شور و هیجان انجام بشه وگرنه خون و خونریزی راه میفته توی این خونه، نازگل خانم چنان آشوبی راه میندازی که گاهی برای یه لباس پوشیدن ساده باید سه ربع انرژی بسوزونیم ، یا کلی وعده و وعید میگیری که مثلا اگه برم دستشویی شکلات بهم میدی؟ و البته من هم اینجور مواقع سعی میکنم چند تا کار رو سریع توی مرکز هدف قرار بدم زیاد ضرر نکنم مادرجووووون خب خسته

 

 

خیلی خیلی بیشتر از این حرف ها از شیرینی های تو حرف دارم عزیزم، شب ها که میخوابی تازه من و بابایی میشینیم کارها و دلبری هات رو مرور میکنیم و گاهی عکس هات رو مرور میکنیم و کلی قربون صدقه ات میریم ، گاهی هم دیگه انقدر موضوع جدید پیش میاد که هر چی فکر میکنم دیروز چی گفتی من انقدر خندیدم یادم نمیاد و کلی حرص میخورم که کاش ثبت کرده بودم این لحظات زیبا رو

 

 

پسندها (6)

نظرات (11)

آرنیکا
28 مهر 93 10:12
سلام خدمت بابایی و مامانی عزیز من یه وبلاگی با عنوان طاحی و روتوش عکس درست کردم که با مبلغ پایینی اینکار رو انجام میدم خوشحال میشم بهم سر بزنید و نمونه کار ها رو ببینید با تشکر آرنیکا
•♥مامان متین♥•
15 آبان 93 19:33
سلام عزیزم خوبین؟ ماشالا ب این دلبرک کوچولوتون خدا براتون نگهش داره... [سلام خانمی ممنون از محبتتون... خوبیم شکرخدا از نظر لطفت سپاس عزیزم]
عمه فروغ
16 آبان 93 1:05
سلام.اتفاقی الان وبلاگت رو باز کردم دیدم خوب موقعی اومدم تولد مبارک باران جونم ان شاا.. 20000000 سالگیت رو جشن بگیری عزیزم تولد تولذ تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک [سلام خانم گلم، از تبریک و اظهار محبت شما سپاس و از آشنایی با شما و برادرزاده عزیزت خوشحالم و ممنون که بهمون سر میزنین ]
الهه
16 آبان 93 6:34
سلام و صد سلام به باران دو ساله و مامان خانم دختر دو ساله! تولدت مبارک باران عشق زندگی مامان مرضیه جون 120ساله بشی الهی چقدر خوب که دوساله شدنتم دیدیم [سلام به روی ماهت خاله الهه مهربون ممنون از لطف و محبتت عزیز دلم خدا آدریناجون گل رو برات حفظ کنه و زیر سایه پرمهرتون باشه تا همیشه شاد و سلامت باشید]
مامان مریم
16 آبان 93 9:07
عزززیزم ..همه چی یه طرف توصیفای عاشقانه ی خودت یه طرف مرضیه جون ...یعنی قشنگ حظ لحظه هاتو مزه مزه می کنیم [قربونت برم، خوشحالم که تونستم حسم رو منتقل کنم ]
مامان مریم
16 آبان 93 9:09
اوه یادم رفت دوسالگیت مبارک فرشته ی قشنگ من... هر روز و هر لحظه ی عمرت پر از سلامتی ،شادی ، عشق و امید [خاله مهربون ممنون ، خدا مهتاب گل رو براتون حفظ کنه و همیشه شاد و سلامت باشید]
عاطفه
16 آبان 93 9:54
عزیز دلم ، خوشگل خانوما دو سالگی ات مبارک. [ممنون خاله مهربون ، خدا امیرپارسای گل رو برات حفظ کنه و همیشه شاد باشید]
فاطمه
16 آبان 93 10:08
تولدت مبارک عزیزم.ان شا ا.. صد ساله بشی. [ممنون خاله جون، تولد دختر گل شما هم مبارک ]
مامان مریم
17 آذر 93 16:51
به عادت همیشه اومدم سر زدم ...عاشقونه ی شیرینتو یه بار دیگه خوندم ..و فقط دعا کردم خیلی زود اینجا یه پست به همین گرمی داشته باشه .. میبوسمتون [شرمنده شدم الان دیدم این کامنت شما بی جواب مونده مریم جون، بازم ممنون که همیشه ما رو غرق محبت میکنید و بهمون سرمیزنین]
عمه فروغ
30 آذر 93 1:00
سلام عزیزم خوب هستید؟ باران جونم خوبه؟ خیلی وقته آپ نشدید نمیخواهید یه پست بذارید؟ ازتون یه خواهشی داشتم میشه به ما در جشن.اره نی نی وبلاگ رای بدید؟ فقط کافیه 39 رو به شماره 1000891010 اس ام اس کنید. یه دنیا سپاس
مامان دخملی ها
4 بهمن 94 14:33
عزیزم دلنشین مینویسی خوشحالم از آشناییت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد