من وقت میخوام!!!
مامان مرضیه وقت کم آورده حسابی!!! :( یه دنیا، واقعا یه دنیا کار داره، خیلی خسته است و مهمتر از همه دلش میخواد کلی مطلب بنویسه ولی امان و فغان که کوهی از کارهای واجب شرکت مونده ، کارهای باباجون رو باید انجام میدادم مونده و... تازه بیشتر از همه احساس میکنم مادر خوبی نیستم لازمه وقت بیشتری برات صرف کنم و در انجام وظایف مادریم کوتاهی کردم خیلی هم دوست داشتم کلاس مادر و کودک میبردمت ولی تا حالا که نشده
پنج شنبه یکساله میشی و البته چون ۱۶ آبان مصادف با ۳ محرم شده پنج شنبه ای که گذشت برات جشن گرفتیم و آنچه از دستمون برمیومد انجام دادیم
و دقیقا مصادف با تصمیم ما برای گرفتن جشن، حجم کار شرکت ۳ برابر شد !!! و از آنجایی که مامان اصرار بی دلیل داره که همه کارها رو باید انجام بده با وجود تمام کارهای جشن شما به شرکت هم قول و تعهد دادیم که نه تنها مرخصی نمیخوایم که دوبله هم کار خواهیم کرد و بدین ترتیب مرضیه با دو دستش پنجاه تا هندوانه برداشت!!! نمیدونم به چه زبانی شرح بدم که چه گذشت بر من!!!
خیلی ناراحتم که دخترم داره یکساله میشه و آخرین مطلبی که براش نوشتم مربوط به ده ماهگی بوده ، کلی خبر مونده ؛ یازده ماهگی، سفر مشهد،مریضی سرماخوردگی تو و من که خیلی طول کشید، قطع شدن شیر مامانی و اصرار و زورگیری باران خانم برای بازپس گرفتن به قول خودش نـــآآآآام !!! چند برابر شدن وابستگی و اضطراب جدایی و دوست یابی و کلی هم تدارک جشن و تولد داشتیم پس کی بنویسم؟؟؟