و باران باربی دار می شود...
نفس مامان؛ عمه فائزه جون آخر هفته اومدن تهران و صبح جمعه قرار شد که ما هم بریم خونه مامان بزرگ که ببینیمشون، خیلی دوستت دارن، همین که رسیدیم عمه جون و مامان بزرگ و مامان طاهره مامان مامان بزرگ و شوهر عمه جون و خاله مامان بزرگ همه حسابی خوشحال شدند و هر کدوم بغلت میکردند و برات شعر میخوندند البته عمه که بیشتر از همه دلش تنگ شده بود اختصاصی تو رو بغل میکرد و کلی احساسات مهربانانه نثارت کرد و در این حین هم یه کادوی عالی بهت دادند ؛ بله یه باربی خیلی خوشگل !!! این اولین باربی شماست؛ گویا باربی خانم خواننده تشریف دارن یه میکروفن پایه دار و یه گیتار و یک کیف صورتی خوشگل هم دارن الان که تلاش بسیاری برای درآوردنش از جعبه و کندن موهای طفلک به خرج دادی...!!! دیگه فعلن برای حفاظتش و اینکه وقتی بزرگتر شدی اولین باربی رو داشته باشی گذاشتمش توی دکور اتاقت؛ یه کوچولو بزرگتر که بشی دیگه میتونی حسابی باهاش بازی کنی... آخه خوشگل مامان عروسک خیلی دوست داره و کلی احساسات براشون نشون میدی مامان بزرگت هم هر دفعه یه عروسک قشنگ بهت میده روز شنبه هم یه پرنسس خانم دسته گل به دست با لباس آبی بهت دادند که آهنگ میزنه و میچرخه... وای که چه خوش به حالشه دخترم...!!! خداروشکر و امیدوارم همیشه در پناه همه این آغوش های گرم و مهربان باشی دختر نازنینم، تا بی نهایت تا ابد دوستت دارم