باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

باران عشق

نمیبندم!!!

1393/2/29 1:18
346 بازدید
اشتراک گذاری

دخملی این روزها دیگه واقعاً دوران پادشاهی فرشته کوچولوی ماست و حسابی داری برای خودت سروری میکنی نفس من ...

تو توی حموم داری عروسک ها رو آبیاری میکنی! تلفن زنگ زده میرم گوشی رو برمیدارم و برمیگردم پیشت همین طور که به دوستم میگم سلام بهت میگم باران جون آب رو ببند عزیزم... سرت رو میاری بالا یه نگاه پر از شیطنت میکنی و کشدار میگی نمیــــــــبندم!!! یعنی بلــــــــــــه .... دوستم میگه چی گفت؟ من هم خیلی عادی میگم گفت نمیبندم زیبادوستم در حالت هنگ میگه عزیزم دیگه ایشون تصمیم میگیرن شما بکش کنار...

رفتیم پارک و یه عالمه برای خودت بازی کردی بعد هم رفتیم کلی چیزهای خوب خوب برای الماس کوچولوی نابم خریدم و در تاکسی هم تا آنجا که تونستی پفیلا روی صندلی و کل هیبت ماشین بنده خدا ریختی که وقتی پیاده میشدم مجبور شدم با بند و بساط و خود طلاطلاییت صندلی ماشین ایشون رو هم تا حدی صفا بدم که خیلی غضبناک نشوند حالا اومدیم دم در خونه مون ، دیگه میزارمت زمین از توی بغلم همچین که پات به زمین میرسه میدویی سمت باکس صندوق پست آپارتمان ، بهت میگم مامانی کجا رفتی بیا در رو باز کنم همین طور که داری بازی میکنی میگی من اینجام عزیزم !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

عاطفه
30 اردیبهشت 93 23:55
الهــــــــــــــــــي ! فدات بشم من با این همه شیرین زبونیت. خاله جون فکر مای بیچاررم بکن که وسط این هاگیر و واگیر زندگی چه جور واست غش و ضعف کنیم و به کارامون هم برسیم ؟! این دلبری هات و یکی یکی رو کن تا قند دل ما هم کم کمک آب بشه.
مریم
31 اردیبهشت 93 18:11
سلام مرضیه جون . سلام به دخملی ناز و خوشگلت هزار ماشالله . می بخشی چند وقتی میشه که سرم حسابی شلوغه و اصلا نتوانستم بیام سر بزنم . حتی پست های مرسانا رو به صورت کلی نوشتم عزیزم. امیدوارم هر جا هستین خوب و خوش و خرم باشین . راستی هزار هزار ماشالله دختر گلت چقدر بزرگ و دوست داشتنی شده . از طرف من حسابی بوسش کن مرضیه جون .
الهه
1 خرداد 93 0:22
خوب چیه؟ نمیخواد ببنده! ای جونم به شیطون خانوم و هزار ماشالله به صبرت که اگر خودم ندیده بودم والا باورم نمیشد
مامان مریم
2 خرداد 93 10:29
وای خدا عزیزم نکن اینکارا رو ..دلم قنج رفت واسه دیدنش...میدونی مرضیه جون چند وقتیه خیلی دلم یه چیزی میخواد توی این دنیای مجازی خیلیا رو میشناسم ولی یه حس نزدیکی دارم به تو الهه جون و البته عاطفه ی عزیزم..خیلی دلم میخواد ببینمتون و رابطمون نزدیکتر بشه..و صدالبته برای وروجکای دوس داشتنیتون که به اندازه ی مهتابم دوسشون دارم [مـــــــــــــــــــــمنون خاله جون... وای من هم همینطور عزیزم ... نهایت لطفت رو رسوندی با پیامت و آرزوی قلبیم که سعادت دیدارتون نصیبم بشه... راستی شما تهران تشریف دارین؟ من هم مهتاب دلبر شما رو بی نهایت دوست میدارم... ]
مامان مریم
2 خرداد 93 10:30
در ضمن اون عکس پست ثابت وبلاگت با دل آدم چه ها که نمیکنه [قربونت برم عزیزم نظر لطفته... ]
گل نرگس19
3 خرداد 93 9:45
سلام ماشالله به دخملی بازیگوش دوست عزیز پس چرا به ما سر نمیزنی عکسای جدید کوچولوتونو بزار ما بیشتر این نانازو ببینیم [سلام نازنین شرمنده مهربونم، فرصت نکردم میام انشاءالله عکس هم به روی چشم ]
عاطفه
3 خرداد 93 10:03
با عرض معذرت از مرضیه خانم دوست داشتنی نازنین ! مریــــــــــم ؟؟؟؟ با روح و روان من بازی نکن ! همین اندازه که تن و بدنم و پشت این سیستم مجازی میلرونی بس دوست جون ! سکته مون نده جون اون زری ! انگار تا مطمئن نشی ما رو گذاشتی تو گور بی خیال نمیشی ها ! بعدش میرم سراغ باران جون خوشگلم . در تایید نظرات قبلی واقعا عکس باران آدم و عاشق میکنه. فوق العاده ناز و دوست داشتنیه این عروسک خانوم با اون چهره آروم و متین که هزار و یک شیطنت تو چشماش داره. و بعد هزار هزار ماشالله به این تصمیم گیری و اجرا ! نمیبنده خب ؟! مشکلیه ؟! والله من که در این جور مواقع جرات نمیکنم یه بار دیگه بگم ! و ما ضعف کردیم و آب قند لازم شدیم با اون جمله پایانی ! عزیز دلم با اون من اینجام عزیزمش [ مریم جون اینجا خودتون باید جوابگو باشین! چون من از خوندن سطر به سطر نوشته های دوستان عزیزم به این نتیجه رسیدم که همشون بهترین ها هستند و اگه روزی زیارت دیدار داشته باشم مایه سعادت و خوشبختیم البته عاطفه جون اگه من رو هم ببینی سکته میکنی بی خیال ها دورادور ارادت داریممم و در مورد عکس باران و همه اظهار لطف و مهربونیت یه دنیا سپاس و بگم که بنده هم جرات نمیکنم تکرار کنم خواهر ]
عاطفه
3 خرداد 93 10:03
2 بار 2 بار نظرمون و به ثبت میرسونیم تا تند تند پست بذاری [خجالتم دادی مهربونم، الان که جواب دوستای عزیزم رو بدم میرم پست هم میزارم ]
مامان مریم
5 خرداد 93 10:23
با اجازه ی مرضیه ی عزیزم عاطف دختر جنبه داشته باش ..آخه تو چرا با من اینجوری میکنی خب ..ببین الان صدای قلبمو شنیدی؟ شکست اصلا تو نیا پادشاهتو بفرست بیاد خودت با مادرشوهرت عصرونه بخور مرضیه جوون من شهرستانم ولی حاضرم اگه قرار اکی شد بیام ..والبته اگه دوستان بیان پیش ما که بسیار خوشحال میشیم. [خواهش میکنم عزیزم ... راستش من خیلی لیدر خوبی برای هماهنگی همزمان چندین نفر و فیکس کردن زمان هاشون نیستم "البته در شرایط فعلی" ولی بی اندازه مشتاق دیدار هستم و خوشحال میشم که چنین دیداری رو برنامه ریزی کنیم و یه جمع بی آلایش و صمیمی داشته باشیم و این فسقلی ها هم از دیدار هم فیض ببرند... اگه خودتون هم این قضیه رو مدیریت کنین من زمانم رو حتما با جمع تنظیم میکنم]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد