ولش کن عشق من رو
عسل مامان از کی شما فکر کردی که مامان و بابا باید با فاصله پنجاه سانتی از هم فقط و فقط مجاز به نگاه و ابراز علاقه به دردونه دخملشون هستند و هیچ گونه تماس فیزیکی و حتی چشمی برای این زوج رو ممنوع قلمداد کردی؟!!!
خانم کوچولو تا بابا دستش رو میزاره روی دست مامان بدو بدو خودت رو میرسونی و میگی نکن نکن و یه خنده هم چاشنی میکنی که کسی رو حرفت حرف نزنه و بعد خودت مستقیما میای و دست بابا رو میکشی کنار و حتی ماهرانه ماجرا رو به سمت خودت برمیگردونی
مامان میخواد بابا رو بدرقه رفتن کنه تا میام نزدیک بابا، میگی نکن نکن بیو عقب
داریم عکس میگیریم و بابا دوربین رو تنظیم میکنه و بدو بدو میاد و همینکه من و تو رو با هم بغل میکنه، غوغا به پا میکنی که نکن نکن و با دستت شروع میکنی به هل دادن و ما هم کلا یادمون میره عکس چی شد؟!!!
حالا امشب مامان از سر شب داره توی آشپزخونه کار میکنه و بابا یه لحظه اومده چیزی بخوره خواسته یه خسته نباشید بگه فقط یه آغوش باز خواسته نثار همسرش کنه نه چیزی بیشتر از اون، باران خانم داره اون طرف با سه چرخه اش بازی میکنه من نمیدونم چطوری سیگنال ها فعال میشه که به سرعت نور وارد عمل میشه و با عتاب و خطاب مسلسل وار میگه نکن نکن، کار بدیه! ولش کن عشق منو!!! بعد مامان میاد سمتت و تو محکم خودت رو به آغوش مامان میندازی و میگی بغلش کن و بدین ترتیب خیالت راحت میشه خانم طلا
پی نوشت :
- واقعیت این هست که چون از اول واکنش تو خیلی جالب بود، باباعلی جون شما هر بار آشکارا خنده ها سر دادند و به نوعی این احساس رو در تو تقویت کردند و خب شما هم حسابی سختگیری میکنی برای مامان و بابات پلیس کوچولو...
- به نظر خودم توی مرحله تربیتی به نقطه حساسی رسیدیم که همه واکنش ها و رفتارها باید حساب شده باشه ولی متاسفانه هنوز همه به چشم تفریح به قضیه نگاه میکنند و این کارم رو سخت میکنه
- دختر گلم راستش از اینکه نسبت به هر دوی ما به این شکل احساس مالکیت و عشق میکنی خوشحالم و حس خوبی دارم...