باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

باران عشق

علامت سوال

1392/11/21 19:40
981 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم این مطلب همیشه برام علامت سوال بوده سوالسوالسوالبرای همین مینویسم کاش بتونم جوابم رو بیابم...

اون موقع ها که هنوز سعادت مادری نصیبم نشده بود ولی توی وجودم فرشته ها رو خیلی دوست داشتم هر وقت بچه ای رو میدیدم براش لبخند میزدم،‌ دست تکون میدادم و یواشکی شکلک درمیاوردم تا حتما گل خنده روی صورت مثل ماهش بشینه ولی تا سرم رو بالا میاوردم با قیافه خشک و سرد مادر و پدری مواجه میشدم که با بی تفاوتی کامل، خیلی جدی و حتی گاهی اخمو دارند به من نگاه میکنند و سعی میکنند سریع از من گذر کنند، گاهی انگار لبخندی که بچه از همون ارتباط لحظه ای زده بود توی افق محو میشد...!!!

این موضوع گذشت و دخترخاله زهرای شما به دنیا اومد... یه کم که گذشت و نسبت به محیط اطرافش هشیار شد هر جا میرفتیم سعی میکرد با نی نی ها و حتی آدم بزرگ ها هم ارتباط برقرار کنه و همیشه انگار حسرت به دل این لبخندها و عاطفه ها بود و حتی الان که دیگه داره برای خودش خانم میشه (نه ساله میشه)‌ هم این عطش التیام نیافته...  اون موقع ها هم پا به پای این دخملی کوچولو ما هم به همه لبخند زدیم و توضیح دادیم که توی خانواده بچه کوچیک نداریم و این بچه دوست داره مثلا با شما دوست بشه ولی فایده نداشت،‌ هیچ کس حوصله نداره، بچه ها هم دوست شدن رو نیاموختند...!!!

حالا تو هستی... معصومانه و شادمانه سعی میکنی با همه آدمهای دنیا؛‌نی نی ها، مامانها و باباها،‌گارسون رستوران ،‌آقای بقال و تعمیرکار و حتی آرزوهایی که مبتلا به سندرم دان هستند ارتباط برقرار کنی و خوش و بش کنی...  حتی حیوانات و عروسک ها هم شامل این دایره محبت میشن...

ما هر لحظه باهات هستیم،‌ همیشه باهات حرف میزنیم،‌ برات شعر میخونم، شکلک درمیارم و خودم رو مثل بچه ها میکنم ولی خب تو دنبال کشف بقیه دنیا هستی،‌ به دنبال دنیایی بدون مرز و محدوده...

بچه هایی که از تو کوچکتر هستند هنوز قدرت بروز احساسات ندارند و مادر و پدرهاشون هم مایل به ارتباط نیستند! بعضی بچه ها هل میدن و جیغ میزنن،‌بعضی ها حتی فرار میکنند!!! بعضی ها بی تفاوت میگذرند انگار که اصلا وجود شخص دیگری رو متوجه نشده باشند انگار خودشون به تنهایی دارند مثلا در پارک بازی میکنند! البته هستند کوچولوهای خیلی مهربونی که حتی زودتر از تو پیشقدم میشن ولی فکر کنم شانست کم هستند... بعضی مواقع هم مامان با لحن کودکانه و خواهش و تمنا از طرف شما درخواست دوستی میدم و منظورت رو به طرف مقابل میرسونم که والا بلا این عسل خانمی ما منظور بدی نداشته فقط چند لحظه مراوده و حال و احوال کودکانه!!!

الان یه جورایی گیج شدم که شاید باید به بارانم یاد بدم خیلی بی تفاوت از کنار آدم ها بگذره، شاید باید گفت از آدم ها دور باش موجودات ترسناکی هستند (البته قبول دارم جامعه و شرایط بی نهایت خطرناک و ناامن هست) ولی یه لبخند کوچولو، یه جواب سلام، پنج دقیقه بازی کودکانه و ... چه خطری ایجاد میکنه...؟!!! چقدر از وقت با ارزش ما آدم بزرگ ها رو هدر میده که حتی اگه بچه ای هم مایل باشه کشون کشون میبریمش!!!

یه مطلب کوچولوی دیگه هم هست؛ من که دخملی رو میبرم پارک خودم تاپ میدمش و براش شعر میخونم و حتی گاهی ازش فیلم میگیرم، حتی اگه موقعیت سرسره خاص باشه خودم باهاش سر میخورم و میام پایین (موارد خاص) بعد میبینم مادر کناری مثل مجسمه متحرک فقط بچه رو تکون میده (حتی به بچه نگاه هم نمیکنه و مرتب هم به بچه آلارم رفتن میده...!!!) یا حتی بعضی مادرها که فقط به نشستن روی صندلی بسنده میکنند و شروع میکنند به حرف زدن با دوستان خودشون و انگار که من دارم کار دور از عرفی انجام میدم به من نگاه میکنه یعنی گاهی واقعا سنگینی نگاه ها آزارم میده بعد میگم خب من این مدلی هستم (سرخوش!!!) باید به روش خودم ادامه بدم ولی خب واقعا احساس میکنم که همین نکات کوجولو توی شکل گیری احساس این بچه های عزیز و نازمون بی تاثیر نباشه؟!!!

من خودم دوست دارم که محبت کردن رو، دوست داشتن رو ، بی غل و غش بودن رو به بارانم بیاموزم...

دوست دارم در کنار تمام زنگ خطرهایی که باید براش روشن کنم بهش بگم مامانی همه آدم ها مثل هم هستند، همه با هم برابرند، زندگی بدون دوست رنگ نداره،‌ بدون شادی معنا نداره،‌همه میتونیم با صلح و آرامش در کنار هم زندگی کنیم...

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهه
24 بهمن 92 5:10
مرضیه جان بنا به دلایلی حرفاتون دقیقا- یعنی کاملا دقیقا- دغدغه اینروزهای منه و شاید باور نکنی که قبل از اینکه یه سر بیام نی نی وبلاگ دقیقا داشتم به این فکر میکردم و اینکه شاید من تربیتم با توجه به نوع و شرایط جامعه مون اشکالی داره؟ و باید دخترم رو طور دیگری بار بیارم؟ خیلی خیلی فکرم در گیره انقدر که فردا وقت مشاوره تلفنی گذاشتم با یه دوست قدیمی که مشاور هم هست. در مورد نگاه مادران دیگه به کارهایی که تو پارک برای بچه تون انجام میدید به نظرم هیچ توجهی بهش نکنید و اون کاری که خودتون و بچه تون خوشید باهاش انجام بدید. مطمئن باشید دارن حسرتتون رو میخورن در دلشون. ولی در مورد اجتماعی بودن دخترامون نمیدونمو واقعا هنوز به نتیجه ای نرسیدم و بد جور حرف دل منم زدید تو این پستتون. [چقدر جالب!!! پس آدریناجونم هم اساساً یه دخمل گرم و با محبت و اجتماعی تربیت شده که خودجوش به همه لبخند دلبرانه تحویل میده و انگار که همه دنیا خانواده اش باشند با همه حال و احوال میکنه ...البته قبلاً متوجه شده بودم که این دو تا عسلی خیلی وجه تشابه دارند حیف که از هم دورهستند... آره عزیزم من هم حسابی ذهنم درگیر این مسائل هست و خودم هنوز به نتیجه ای نرسیدم که آیا میشه مرحله بندی برای این محبت بدون مرز قائل شد یا که شاید اصولا خیلی زود باشه برای این دسته بندی و تفکیک موقعیت و شرایط برای بچه هامون؟!!! ممنون میشم اگه من رو از نتیجه مشاوره ای که گفتی بی نصیب نگذاری]
الهه
24 بهمن 92 5:29
البته اینم عرض کنم سوال من در واقع اینه چرا بین ده تا بچه تنها بچه ای که با لبخند به سمت بچه های دیگه میره و باب رابطه رو میخواد باز کنه بچه منه؟ کدوم درست تربیت شدن؟ اون بچه ها یا بچه من؟ یا اینکه اینجا اصلا غلط و درستی وجود نداره و این صرفا تفاوت ادما و فرهنگها و پدر مادرها و نحوه رفتار با بچه هاشونه که بچه ها شونم اینطور می آموزند؟ من راستش تعداد دفعاتی که فید بک منفی گرفته باشم از مردم اصلازیاد نیستن در واقع بهتره اینطور بگم که فید فک مثبتی داره رفتار ادرینا از جانب بزرگترها ولی صرف این تفاوت رفتاری در پیش قدم شدن بدون هراس برای رابطه برام سوال شده [دقیقاً درد همینجاست خواهرجان... که بچه های دیگه خیلی بی تفاوت گذر میکنند و حتی اگه بایستند پیشقدم نمیشن و این باران هست که انقدر هیجان از خودش نشون میده که بالاخره یه کوچولوی دیگه رو جذب دوستی با خودش کنه، وقتی من این رو میبینم نگران میشم که ممکنه بعدها دلسرد بشه در امر دوست یابی یا حتی انتخاب دوست نامناسب...ولی همسر میگه که ما باید همین طور محبت کردن و با محبت بودن رو بهش یاد بدیم وقتی خودش ببینه جواب محبتش رو نمیگیره،برمیگرده و حتی اینطوری بیشتر به خانواده احساس تعلق و علاقه خواهد کرد، در مورد بزرگ تر ها باید بگم که ما هم تا به امروز فیدبک های مثبت زیادی دریافت کردیم ولی کم هم نبودند آدم هایی که کاملاً خنثی و سرد در مقابل احساسات دختری رفتار کردند]
♥مامان متین جون♥
28 بهمن 92 18:01
ممنون از این گل ها مهربانم
مامان مریم
2 خرداد 93 8:35
جالبه.مهتاب عکس العملش راجبه بچه ها همیشه همینه ولی به بزرگترا زیاد روی خوش نشون نمیده..واقعا نمیدونم علت این رفتارها چیه؟ اینکه هر بچه ای با اطرافیانش چجوری برخورد میکنه ناشی از چیه ؟ تربیت یا ژنتیک...؟! و خیلی جالبه که به قول شما گاهی حتی بچه ها هم به این ابراز محبتها و درخواست دوستی ها بی تفاوتن یا حتی ازش فرار میکنن..ولی به نظر من نباید نگران این بود بچه ها ذاتن زلال و با محبتن و عاشق ابراز کردنش بذاریم حداقل بچگی کنن..هر چند دوست داشتم تو بزرگی هم میتونستن بیدریغ عشق بورزن ولی جامعه ی ما نمیذاره.. [عزیز دلم مهتاب... بله جامعه ما نمیذاره...]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد