باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

باران عشق

عروسکم وقتی میگه دوشت دالممم

1392/12/2 2:37
317 بازدید
اشتراک گذاری

مهربون دختر من ... وای وای وای که وقتی با یه برق خاصی توی چشمام نگاه میکنی و لب هات رو کمی غنچه میکنی و بعدش میگی دوشت دالممم... من بال در میارم تا ابرها پرواز میکنم و به خورشید که رسیدم میگم آهای خورشید خانم الان من از تو هم گرمترم...!!! گرمای عشق توی وجودم شعله کشیده ... فرشته معصوم مهربونی کردن رو مشق میکنه و من هم دارم دست و دلبازی و بی حساب محبت کردن رو ازش یاد میگیرم ، چقدر بچه ها خوبن... اون ها دوست ندارن مصنوعی و نمایشی محبت کنند،دوست ندارن کسی بهشون اصرار کنه برای گفتن دوست دارم یا بوسه های معصومانه... دوست دارن محبتشون از ته ته دل کوچولوشون بجوشه و مثل آبشار سرازیر بشه ...

فکر کنم دو ماه پیش بود که بعد از حموم وقتی اجازه نمیدادی حوله رو به تنت بپیچم و تقریباً داشتیم کشتی میگرفتیم،‌توی آینه به چشمام نگاه کردی و خیلی دلبرانه گفتی عاشگتم...!!! میتونی حدس بزنی که چقدر بوسیدمت و همونطوری خیس و برهنه به خودم چسبوندم تا تمام اون عشق توی بند بند وجودم ثبت بشه؟!!!

هر چند تا تلفن اسباب بازی و موبایل مخصوص برای شما بزاریم باز میای و یکی یکی گوشی تلفن های خونه رو برمیداری و میگی الو سلام دوشت دالممم و بعد هر طور شده گوشی رو میدی دست ما که ما هم الو و احوال پرسی کنیم،‌منم به جای همه شخصیت هایی که باید پشت اون تلفن باشن بهت میگم سلام عزیزم منم دوست دارم...

عزیزکم این روزها پروژه تربیتی کمی سخت شده و گاهی مجبورم محدودیت ها و ممنوعیت هایی ایجاد کنم که گاهی خیلی غصه میخوری و اشک میریزی ولی هیچ چاره ای وجود نداره نازنین گل من... این هم بخشی از زندگی است،‌ بخشی از رشد و تکامل تو،‌ بخشی از عاشقی من... آره دوست داشتن به من میگه کمی دندون روی جگر بزار،‌ قوی باش این لحظه میگذره...

و تو هر بار نسبت به دفعه قبل بهتر درک میکنی که با موقعیتت چطور کنار بیای و وقتی میبینی که گریه و جنجال کمکی به حالت نمیکنه میای دنبالم که مامان جونم بغلم کن و من همیشه آغوشم برای نازدونه دخترم گشوده است...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

Elmira
6 اسفند 92 15:48
سلام مرضیه جون، چقدر با احساس و زیبا نوشتی، خوش به حال باران گلم که چنین مادری داره، یاد اون روزی که به شوخی وقتی دیدم حالت خوش نیست پرسیدم نکنه می خوای برامون نی نی بیاری؟ بخیر، و تو هم همه ما ها رو غافلگیر کردی چون خیلی وقت بود منتظر شنیدن این خبر از تو بودیم . و باران نازنینم در تمام لحظاتی که داشتی به سرعت در درون مامان مرضیه بزرگ و بزرگ تر می شدی من و مامانت روزهای عجیب و زیبایی داشتیم، چون من تازه وارد بودم ولی مامانت با تجربه و قدیمی و البته پشت و پناه همیشگی من. البته بهتره بگم شما و مامانت دوستای گله من بودین... وقتی هم که به این دنیا اومدی خیلی خوشگل بودی و هستی. سینا می گفت که باید عروس ما بشی در حالیکه ما پسری نداشتیم و البته هنوز هم نداریم !!! اما از همین کشور غریب هم همیشه به یاد شما و مامان و بابات هستیم و هر باری که ترانه بوی باران مازیار فلاحی رو گوش می دیم با هاش تکرار می کنیم" همه میدونن این حس و که من بارون و دوست دارم... " امیداوارم هر سه شما همیشه در کنار هم سلامت و و موفق و دل خوش باشین و قول بده که خیلی قدر پدر و مادرت رو بدونی چون خیلی خیلی زیاد برای شما زحمت کشیدن و با عشق خالص بزرگت کردن. [ ممنون دوست مهربون و خوشگل من... شما با احساس خوندی ... خیلی حیف که دیگه از نزدیک لذت با تو بودن رو از دست دادم ... حتی باورت نمیشه داشتم به مهمونی آخر سال فکر میکردم و یه لحظه کلی ذوق کردم که تو رو میبینم بعد یادم افتاد که امسال با سال قبل فرق میکنه... پارسال برای یکی از بهترین دوستام دعا کردم که به هدفی که مشترک با همسرش سالها براش زحمت کشیدند برسند و امسال این دوستم اون روز اون لحظه ها تقدیر دیگری داره... اون لحظه ها داره در آرزوی دیروز زندگی رو رقم میزنه و من بی نهایت براش خوشحالم ... خوش اومدی دوست عزیزم و ممنونم برای همه حس خوبت... به همسرت حتما سلام من رو برسون و برات آرزوی بهترین بهترین ها رو دارم ... بازم به ما سر بزن....]
خاله موژان
7 اسفند 92 9:14
عزیز عسللللل . وای مرضی جون که این بهترین لحظه برای هر مادری که بشنوه عاشقتم خییییلللیییی خییللیییی خوبههه امیدوارم همیشه در کنار هم باشین و عاشق هم و همیشه شاد و سلامت زندگی کنین دوستتون دارم زیااااددد [واقعا همینطوره عزیزم... آدم هم حیرت میکنه از این که اون موجود کوچولو کی انقدر بزرگ شد که معنی عشق رو بفهمه و هم از اون هیجان و عشق نابی که نثارت میکنه دلت ضعف میره و صد هزار برابر بیشتر عاشق و دیوانه اش میشی... ممنون از همه مهربونی هات و امیدوارم سام عسلم هم خیلی زود بتونه عشقش رو برات به زبون بیاره و لحظه لحظه هاتون شاد و پر از عشق باشه ...]
مامان مریم
2 خرداد 93 8:23
وای خدای من مرضیه جان چقدر پست جدید ..واقعا که نمونه ای..هم در مادری هم در وبلاگ نویسی..لیاقتت هم شنیدن همون عاشگتم دلنشین و دوست داشتنی از فرشته ی خوشگلته..هیچ چیز دیگه ای نمیتونه اینهمه عشق و مادرونگیو جبران کنه..گوارای وجودت عزیزم... اون فرشته برهنه ی خوردنی رو اینبار جای منم ببوس [مریم جون من که بچه تنبل کلاس هستم و همیشه دیر موفق به پست گذاشتن میشم ... ممنون عزیزمهربونمممممم ... انشاء الله چشمه مادرانگی ها و عاشقانه های شما هم پرجوشش و زلال باشد تا همیشه حتما بوسیده میشه خاله جونش... مرسی ]
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد