توی چشمات من هستم ؟
من دارم کار میکنم ، بعد هزار بار بلند شدن و نشستن گفتم این بار رو دیگه یه کار رو تموم میکنم باز اومدی
نگاهم کردی و فکر کردی چجوری من رو بلند کنی؟
و یادم نیست چه طوری من رو کشوندی بردی روی تخت
داریم توی تخت بازی میکنیم
و یادم نیست چی شد که شروع کردم به آغوش کشیدنت به بوسیدن و بوئیدنت
فقط یادمه مستقیم به چشمهام خیره شدی بعد گفتی مامان من توی چشمای تو هستم !
چه جوری رفتم توی چشم تو ؟ من توی چشمهای تو هستم ؟
بله دخترکم تصویر تو با ظرافت ابریشمی پوست لطیفت توی مردمک چشمهای قهوه ای مادرت نقش بسته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی